? آيا انجيلها شاهکارهاي ادبي ساخته? ذهن بشر هستند؟
رابِرت فانک بنيانگذار سمينار عيسي ميگويد: «متّي?، مَرقُس، لوقا، و يوحنّا مسيح را به گونهاي عرضه ميکنند که با دگرگونيهاي عقيدتي متعاقب مرگ وي مطابقت کند.» اما، نبايد فراموش کنيم که هنگام نگارش انجيلها هنوز بسياري از کساني که شاهد گفتارها و اعمال عيسي بودند و او را پس از رستاخيزش نيز ملاقات کردند، زنده بودند. ولي هيچکدام نگارندگان انجيلها را به فريبکاري متهم نکرده است.
براي مثال، مرگ و رستاخيز مسيح را در نظر بگيريم. هم انجيلها و هم نخستين رساله? قانوني (?اصيل و الهامي) پولس رسول به جماعتِ قُرِنتُسِ باستان حاوي گزارشي درباره? مرگ و رستاخيز عيسي است. پولس نوشت: «آنچه را که بمن رسيده بود—يعني مهمترين حقايق انجيل را بشما سپردم و آن اين است که مطابق پيشگوييهاي تورات و نوشتههاي انبياء، مسيح براي گناهان ما مرد و مدفون شد و نيز بر طبق کتاب مقدس در روز سوم زنده گشت و بعد خود را به پِطْرُس و پس از آن به دوازده حواري ظاهر ساخت و يک بار هم به بيش از پانصد نفر از برادران ما ظاهر شد که اغلب آنها تا امروز زندهاند ولي بعضي مردهاند. بعد از آن يعقوب و سپس تمام رسولان او را ديدند و آخر همه خود را بمن که در برابر آنان طفلي نارس بودم ظاهر ساخت.» (?1قُرِنتيان 15:3-8 انجيل شريف) وجود اين شاهدان عيني گواه محکمي است بر تاريخي بودن آنچه راجع به زندگي عيسي گفته شده است.
انجيلها تاريخ يا اسطوره؟
سرگذشت زندگي عيساي ناصري؛ مرد جوماني که فصل جديدي در تاريخ بشري گشود؛ جزء لاينفک بافت فرهنگيِ جوامع، و بخشي از تعاليم رسمي يا غيررسمي مردم جهان گرديده است. انجيلها در نظر بسياري از مردم چشم? جاودان حقايق و سخنان حکيمانه هستند؛ از آن جمله ميتوان «سخن شما بلي بلي، و ني ني باشد» را بيان کرد. (متّي 5:37) شايد والدين شما نيز، ولو غير مسيحي، انجيلها را به صورت آموزشهاي پايه اي به شما آموخته باشند.
براي چند ميليون نفر پيرو واقعي مسيح، انجيلها شرح زندگي مردي است که حاضر شده اند براي وي متحمل زجر و شکنجه، و حتي مرگ گردند. بعلاوه، انجيلها ميتوانند در فرد روح شهامت، استقامت، ايمان، و اميد را دميده، شالود? اين خصوصيات را براي وي فراهم آورند. با اين وصف، آيا فکر نميکنيد رد کردن انجيلها بعنوان مشتي افسانه و داستان مستلزم ارائ? دلايل و شواهد بسيار محکمي باشد؟ آيا با نظر به تأثير بسيار عميق گزارشات انجيلها بر روي افکار و اعمال انسانها، از شخصي که اصالت اين نوشته ها را مورد ترديد قرار ميدهد، گواه محکمي مطالبه نخواهيد کرد؟
در اينجا ميخواهيم نظر شما را به چند موضوع در خور تعمق راجع به انجيلها جلب کنيم. بدين ترتيب ميتوانيد نظرات گروهي از انجيل پژوهان را، که شماري از آنها حتي از مدعيان مسيحيت نيستند، در مورد اين موضوعات ملاحظه نماييد، و خودتان بر پاي? اطلاعات بدست آورده قضاوت کنيد.
پرسش: چرا عيسي بايد زجر و آزار ميديد و کشته ميشد؟
پاسخ: مرد بيگناهي همچون عيسي سزاوار درد و رنج کشيدن نبود. او را همانند جنايتکاري بيرحمانه بر چوبه? شکنجه آويختند. عيسي که انتظار چنين بيحرمتي و بدرفتارياي را داشت، آن را با ميل و رغبت به جان خريد و مرگي ننگآور را متحمّل شد.—مَتّي 20:17-19؛ 1پِطرُس 2:21-23.
در مورد مسيح پيشگويي شده بود که او ميبايست رنج و عذاب بيند و براي پوشاندن گناهانِ ديگران کشته شود. (اِشَعْيا 53:5؛ دانيال 9:24، 26) عيسي خود گفت که به زمين آمد تا «جانش را چون بهاي رهايي به عوض بسياري بدهد.» (مَتّي 20:28) آناني که براي اين «بهاي رهايي» يعني قرباني عيسي ارزش قائلند و به آن ايمان ميورزند، اميدي در دل دارند که روزي از گناه و مرگ رها خواهند شد و به زندگي ابدي بر بهشت روي زمين دست خواهند يافت.*—يوحنا 3:16؛ 1يوحنا 4:9، 10.
پرسش: آيا عيسي، مسيح موعود بود؟
پاسخ: بله. پيشگوييهاي کتاب مقدّس، خبر از آمدن مسيح ميداد؛ يعني کسي که از طرف خدا انتخاب شده بود. مسيح موعود نقش مهمي در به انجام رساندن مقصود يَهُوَه داشت. يک بار زني سامري به عيسي گفت: ‹ميدانم که مسيح خواهد آمد.› سپس عيسي براي او روشن کرد: «من که با تو سخن ميگويم، همانم.»—يوحنا 4:25، 26.
آيا شواهدي وجود دارد که نشان دهد عيسي واقعاً مسيح موعود است؟ يقيناً، با بررسي سه نکته ميتوان شواهدي محکم در اين مورد يافت؛ همانند اثر انگشت که فقط متعلّق به يک نفر است، اين شواهد نيز تنها متعلّق به يک شخص ميباشد يعني عيسي. چرا ميتوان چنين گفت؟
? اصل و نسب مسيح. کتاب مقدّس پيشگويي کرده بود که مسيح از نسل ابراهيم و از خاندان داود خواهد بود. (پيدايش 22:18؛ مزمور 132:11، 12) اصل و نسب عيسي به ابراهيم و داود بر ميگشت.—مَتّي 1:1-16؛ لوقا 3:23-38.
? «پسر انسان.» (مَتّي 8:20) عيسي بارها به عنوان «پسر انسان» به خود اشاره کرد. اين عنوان در انجيل حدود 80 بار آمده است و نشان ميدهد که او انسان بود، نه خدايي که به انسان تبديل شده باشد. چگونه پسر يگانه? خدا مانند انسان متولّد شد؟ يَهُوَه با کمک روح مقدّس خود زندگي پسرش را به رحم دوشيزهاي يهودي به نام مريم منتقل کرد و مريم باردار گشت. بدين ترتيب عيسي بيگناه و کامل متولّد شد.—مَتّي 1:18؛ لوقا 1:35؛ يوحنا 8:46.
? «استاد.» (يوحنا 13:13) عيسي نشان داد که خدا وظيفه? ‹تعليم . . . و اعلام خبر خوش› در مورد پادشاهي خدا را به او محوّل کرده است. (مَتّي 4:23؛ لوقا 4:43) او براي مردم روشن و ساده توضيح داد که پادشاهي خدا چيست و چگونه اين پادشاهي خواست خدا را به انجام خواهد رساند.—مَتّي 6:9، 10.
پرسش: آيا عيسي تنها يک مرد نيکوکار بود؟پاسخ: خير. شخصيت عيسي فراتر از شخصيت يک مرد نيکوکار بود. او ميدانست که بايد خواست خدا را به انجام برساند و در اين راه نقشهاي متفاوتي را ايفا کند. در ادامه برخي از اين نقشها را بررسي ميکنيم:? «پسر يگانه? خدا.» (يوحنا 3:18) عيسي ميدانست که از کجا آمده است. زندگي او ميلياردها سال پيش از اينکه به زمين آيد، شروع شده بود. او گفت: «از آسمان به زمين آمدهام.» (يوحنا 6:38، ) عيسي اوّلين موجودي بود که خدا آفريد. او در آفرينش همه چيز با خدا همکاري کرد. از آنجا که عيسي مستقيماً به دست خدا خلق شده بود، ميتوان به حق او را چنين خواند: «پسر يگانه? خدا.کولُسيان 1:15، 16.46
پرسش: آيا عيسي، خداي قادر مطلق است؟
پاسخ: خير. عيسي هيچ گاه خود را با خدا برابر نميدانست. بر عکس، او بارها و بارها نشان داد که يَهُوَه* مقامي بس رفيعتر از او دارد. براي نمونه، عيسي يَهُوَه را «خداي من» و «تنها خداي حقيقي» خواند. (متّي 27:46؛ يوحنا 17:3) يقيناً اگر کسي خود را بالاتر از ديگري بداند، از چنين عباراتي استفاده نميکند. براي مثال، کارگري که کارفرماي خود را «رئيس» يا «قربان» خطاب ميکند، به حتم از موقعيت شغلي بالاتري برخوردار نيست.
عيسي نشان داد که او و خدا دو شخص متفاوتند. عيسي يک بار به مخالفانش که قدرت و اختيار او را مورد ترديد قرار داده بودند، چنين گفت: «در شريعت شما هم نوشته شده است، که گواهي دو شاهد معتبر است: يکي خود من هستم که بر خود شهادت ميدهم و شاهد ديگر، پدري است که مرا فرستاد.» (يوحنا 8:17، 18، م جديد) پس عيسي و خدا يک شخص نيستند. اگر چنين ميبود، آنان ديگر دو شاهد محسوب نميشدند.
پرسش: آيا عيسي واقعاً يک شخصيت تاريخي بود؟
پاسخ: بله. تاريخداناني از جمله يوسفوس و تاسيتوس که در قرن اوّل ميلادي ميزيستند، از عيسي به عنوان يک شخصيت تاريخي ياد کردند. از همه مهمتر، در گزارشات انجيل به روشني نشان داده ميشود که عيسي يک شخصيت واقعي بود نه يک شخصيت تخيّلي. در اين گزارشات به جزئياتي خاصّ و دقيق از زمان و مکان رويدادها اشاره ميشود. براي نمونه، لوقا در کتابش به هفت حکمران اشاره ميکند که تاريخنگاران نيز از آنان نام بردهاند. با استفاده از اين اطلاعات، ميتوان سال شروع خدمت عيسي را محاسبه کرد.—لوقا 3:1، 2، 23.
از اين رو دلايل قانعکنندهاي در دست است که ثابت ميکند عيسي، شخصيتي تاريخي بوده است. در کتابي به نام «شواهدي تاريخي در مورد عيسي»* چنين آمده است: «بسياري از محققان بر اين اعتقادند که مردي معروف به عيساي ناصري، در قرن اوّل ميلادي ميزيست.»
«مردم ميگويند من که هستم؟»—لوقا 9:18..عيسي اين پرسش را از شاگردانش پرسيد، زيرا ميدانست که مردم نظرات متفاوتي در مورد او دارند. اما عيسي نميخواست که آنان در ابهام و سردرگمي باقي بمانند. او مردي منزوي و گوشهگير نبود و در خفا کاري انجام نميداد، بلکه در شهرها و روستاها با ديگران علناً گفتگو ميکرد.
عيسي در ميان عموم موعظه ميکرد و به آنان آموزش ميداد، چون که ميخواست آنان حقيقت را در خصوص او بدانند.—لوقا 8:1.
حقيقت را ميتوانيم از نحوه? گفتار و اعمال عيسي که در گزارشات چهار انجيل مَتّي، مَرقُس، لوقا و يوحنا نگاشته شده است، دريابيم. اين گزارشات الهامي، پايه و اساسي است براي پاسخگويي به سو?الاتي در خصوص عيسي.—يوحنا 17:17.